پس هر خانوادهای نمیتوانست به سادگی لامپ بخرد؟
آری! کسی در شهرستانها لامپ برای گرم کردن و طعام پختن نداشت. خانوادههای فئودال در تهران بیشخیس لامپ میند. خانوادههایی که سطح درآمدشان معدودخیس بود، اجاقگاز داشتند، با هیزم آن را پرنور و آشپزی میکردند یا این که برای گرم کردن خودشان از کرسی فایده میبردند. برای مثال لامپ زنبوری که قیمتی بیشخیس داشت، منحصر به فرد اعیان بود. اینها برای گرم کردن از بخاریهای نفتی به کارگیری میکردند. خیلی از طفلها در قدیم آرزوی دیدن بخاری را داشتند، حتی بخاریهای هیزمی.
جدیدترین مدل لوستر
لامپهای سابق یکسری گونه بودند؟ هرمورد چه کاربردی داشتند؟
فانوس و لامپهای پیهسوز، لامپهای سابقاند. گردسوز هم از لامپهای کهن میباشد. بعد ها لامپ پریموس و علاءالدین و نیز بخاریهای نفتی و لامپ زنبوری آمد. برخی از این لامپها مثل گردسوز صرفا برای نوروفروغ بودند. عمل بعضی از لامپها مثل علاءالدین هم گرم کردن منزل و دکان بود. لامپهایی نفتی هم داشتیم که ویژه طعامپزی بودند. اسم لامپ «غذاپزی» را هم حتی به همین استدلال گزینش کردهاند. مردم البته در حالتی که یکی اینها را در منزل داشتند، از آن بیشترین فایده را میبردند. برای مثال لامپهای علاءالدین، هم منزل را گرم میکرد هم روی آن طعام میپختند. خوب یادم میباشد مادرم سهاساس فلزی کوچک بالای گردسوز میگذاشت و قابلمه آبگوشت را روی آن جا میاعطا کرد تا آهسته برای خودش بپزد. چه آبگوشت لذیذی می شد آن آبگوشتها! مدام در ذهن ما طفلها سوال بود که مگر آبگوشت روی شعله لاجون [بیجان] گردسوز میپزد! هر توشه هم میدیدیم که آن خوراک چه طعمی پیدا میکرد. لامپ را اواسط منزل و کاسه آبگوشت را روی آن میگذاشتند. پیش میآمد که با شیطنت کودکها، کاسه آبگوشت روی زمین چپ میشد و طفلها به جای طعام، کتکی مفصل میخوردند. لامپ لمپا هم بود و لامپ والور که پیش از علاءالدین آمد و اندازهای کوچک داشت.
عامل برگزیدن این اسم برای لامپ زنبوری چه بود؟
صحیح نمیدانم. فکر میکنم به خیال و خاطر صدایش بوده باشد. زیرا وقتی که توری آن میسوخت، صدایی وز وز مانند میبخشید.
پس افزون بر نور و روشنایی و گرما، از لامپهای کهن برای شغل های دیگر هم استعمال میکردند!
آری. لامپها کاربردهایی دیگر هم داشتند. برای مثال اینجانب هنگامی کوچک بودم، سردخانههای نفتی چشم بودم و برایم خیلی جذاب بود که با حرارت لامپ نفتی، سردخانه خنک میشد. این سردخانهها اما در منزل هر که نبود. در رابطه رادیوهای نفتی هم شنیده بودم البته تا امروز رادیو نفتی ندیدهام. شنیده بودم کنار رادیو، یک لامپ نفتی میگذاشتند و گرمای لامپ به برق تبدیل می شد و رادیو را مثل رادیوهای لامپی ولی با تاخیر پرنور می کرد. روی آن لامپهای نفتی رادیو هم سهمبناای میگذاشتند و برای پخت طعام از آن به کارگیری میکردند. قدیم مثل فعلا نبود که فراوانی باشد و همگی چیز در دسترس و اختیار مردم قرار گیرد. مادرهای ما برای این که منزل را مدیر نمایند، خیلی قناعت داشتند. وسیلهای در شرایطیکه در منزل بود، تمامی قدر آن را میدانستند؛ مثل همین لامپها! زیرا میدانستند درصورتیکه این لامپها نباشند، می بایست بروند در مطبخ و پای اجاق گاز هیزمی آن، خوراک تنظیم نمایند که کاری سهل وآسان نبود.
چه چیز موجب می شد عمل کردن پای اجاقگاز مطبخ مشقت بار باشد؟
مطبخها را در پیشین به سیرتکاملای میساختند که از سطح زمین ذیلخیس میبود و می بایست همواره پلکانهای آن را بالا و تحت میرفتند. مطبخها در ایوان منزل و به دور از اتاقها قرار داشت تا بوی خوراک خارج نرود. پنجرهای هم نداشت. اجاق گازهای مطبخ، در واقع جایی بود که با کاه و گل و خشت میساختند و زیرش را با هیزم پرنور میکردند. پرنور کردن هیزمها و اصلاح کردن حریق کاری بی آلایش نبود. با به عبارتی زغال کرسیها را نیز گرم میکردند. طعام را هم که روی همین سکوهای اجاقگازمانند میپختند. جدید کلیه منزلها به مطبخ مجهز نبود. آشپزخانه در منزلهای کوچک، فضایی در کناره منزل بود که امکاناتی زیاد نداشت. منزلهای تراسدار کهن در تهران هم، تنورهایی داشتند که در آن نان میپختند.
سوخت این لامپها و اجاق گازها و تنورها چهگونه تامین میشد؟
خیلی از اینها روزگاری که اینجانب لامپسازی داشتم، با نفت فعالیت میکردند. لامپهای پیهسوز هم با چربی حیوانها پرنور میشد. شعبههای نفت در هر محلهای وجود داشت. مردم از آنها یکیاز دو لیتر نفت میند که لیتری دو ريال درمیآمد. برای پرنور کردن تنور از فضولات دامها به کار گیری می شد که در فصل تابستانها کم آب میکردند. هیزم و زغال هم که سوخت کرسیها و اجاق گازها بود.
دود زغالهای ذیل کرسی را چه گونه به خارج هدایت میکردند؟
زمانی زغالها خوب گُر میگرفت و داغ میشد، روی آن خاکستر میپاشیدند. قبلا که منقل زغال پایین کرسی جای بگیرد، خوب آن را میسوزاندند تا دود نماید و چیزی برای سوختن باقی نماند. زیرا در حالتیکه زغال را نصفهسوخته ذیل کرسی میگذاشتند، درصورتی که کسی سرش را تحت لحاف کرسی میبرد و میخوابید، خفه میشد.
احتمال داشت زغالهای تحت کرسی بر زمین بریزند و پاهای تحت کرسی را بسوزانند؟
معمولا این حادثهها نمیبه زمین خورد. خیلیها برای منقل کرسی جایی صحیح میکردند. زمین را یه خرده میکندند و گود میکردند و منقل را در آن قرار میدادند. چهارپایه کرسیها در ذیل شالوده با چوب به هم وصل گردیده بود تا کرسی ماندگاری بیشخیس داشته باشد. البته خب در شرایطیکه کودکها شیطنت میکردند، ممکن بود این رخدادها فیس بدهد.
درباره این سایت